سفارش تبلیغ
صبا ویژن
عمل ظرف فهم است . [امام زین العابدین علیه السلام]   بازدید امروز: 9  بازدید دیروز: 0   کل بازدیدها: 5492
 
عشق تنها چیزی که نمیشه از یاد برد
 
عاشقانه
نویسنده: رضا_عاشق(چهارشنبه 85/3/3 ساعت 11:42 صبح)

این طوفانها هنوز همه چیز را از من نگرفته اند ... هنوز چیزهایی برای من مانده است ... خیال نکن که آن حقیقی ترین هیچ گاه مجال ظهور بر پست ترین وادی را خواهد یافت ... گمان مبر که روزی این چشمهای رهگذر ، این چشمهای جستجوگر قانع ، توان راه یابی به آن گم شده را می یابند ... باران کلام محبت کلامی نیست که این قدر راحت میان کوچه و بازار روان شود ...
باران ! من عزیزترین داراییم را جایی در انتهای قلبم پنهان کرده ام ... جایی که هیچ کلمه ای به آنجا نخواهد رسید ... جایی که هیچ دستی به آن جا راه نخواهد برد ... داراییم را نگاه می دارم و هر چه طوفان ، هر چه باد ، هر چه موج بیاید من چیزی از دست نخواهم داد ... آنچه ماندنی است خواهد ماند . خواهد ماند ...

باران ، تنها لحظات اندکی ، تنها ثانیه های کوتاهی  ، به کوتاهی تمامی خوابهایی که دیدم و نیمه رهایم کردند ... کوتاه ... تنها میان چشمهای اندکی  ...چیزی از آن اصل روان خواهد شد ... چیزی بی کلام ... سکوتی بی کلام ... در نگاهی کوتاه .. که عابری به عابر دیگر می کرد ... عابری که غریبه بود ... عابری که رفت ... رفت برای آن که رفتن تمام داراییش بود ... برای آن که باید می رفت ... غریب ... غریبه ... مسافر ... مثل : ربوار ...  یادت می آید باران آن شب را در آن غروب ، در آن ثانیه ها ، که تو به دنیا آمدی  ، که اگر پسر بودی ربوار ... اگر دختر باران !
ربوار : رهگذر غریب ...مسافر غریب .... ربوار ...! ربوار ...! ربوار ...!

" مرا سفر به کجا می برد ؟
کجا نشان قدم نا تمام خواهد ماند  ...
کجاست جای  رسیدن ...؟"

می گفت از تمامش تنها این را دوست دارم ...که ... که ...
 دستانت را بیاور بالا از آن انتهای قلبت داد بزن ... برای تمام روزها ... برای تمام شب ها ... داد بزن ...
داد بزن و بخواه :  الهم .... رّد ... کل ... غریب ... رّد کل غریب ...


تلفن زده بود چیزهایی را یادم بیاورد ... مسخره است این چیزهایی که ما در تلفن می گوییم ؟ شاید ... من هم داشتم مسخره اش می کردم  ... گفت یادت هست گفته ام چه بنویسی ؟ گفتم خوب . خوب یادم بود ... بعد این همه سال . گفت : تو یادت هست که چه خواستی ؟ گفتی برای تو چه بنویسیم ؟ - هر چند که می دانستیم که او وصی این وصیت نخواهد بود - یادم نبود . چه می خواست باشد خواسته های بچه گانه بچه هایی که امروز فکر می کردند بزرگ شده اند . یادم نبود ... باید امروز چیز خنده داری باشد نوشته های ننوشته سنگی بر گوری که ... یادم نبود ... بگو !

گفت

دانی که مردان مسافر کم شکیبند
هم در زمین هم آسمان ، هر جا غریبند ....

دانی که در غربت سخن ها عاشقانه است
این فصل را با من بخوان باقی فسانه است ...



نظرات دیگران ( )


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
عاشقانه
اس ام اس رایگان
کامپیوتر 01
جک و خنده 01
آفریدگار
[عناوین آرشیوشده]

|  RSS  |
| خانه |
| شناسنامه |
| پست الکترونیک |
| مدیریت وبلاگ من |

|| فهرست موضوعی یادداشت ها ||
خانه عاشق[4] . کامپیوتر[2] . جک .
|| مطالب بایگانی شده ||
خانه

|| اشتراک در خبرنامه ||
  || درباره من ||
عشق تنها چیزی که نمیشه از یاد برد
رضا_عاشق
من رضا هستم...21سالمه....عاشق بارونم....... شعارمن...(سعی کن کسی که دوستت میدارد دوست بداری)....

|| لوگوی وبلاگ من ||
عشق تنها چیزی که نمیشه از یاد برد

|| اوقات شرعی ||


|| وضعیت من در یاهو ||
یــــاهـو